با توجه باین بیان
و اینکه صورتهاى ذهنى انسانى نمودار صفت و اراده اندیشنده و نمونه محدود و زائلى از اراده لا یزال و صفت ربوبى پروردگار حکم در عالم بزرگ و بى انتها است، دور نمایى از چگونگى قرائت را در مورد امر این آیه میتوان تصویر نمود: در اولین تجلى و فرمان وحى، به آن حضرت امر شد که بخواند: «اقرأ» گفت: من خواندن نتوانم: «ما انا بقارئ» جبرئیل که فرشته علم و وحى است، سه بار او را بسختى فشرد و بسوى خود جذبش کرد، با این فشار ناگهانى روحش از جواذب نفسانى برکنده و ذهن مستعدش برافروخته و عالم در نظرش دگرگون شد و صورت حقیقى آن نمودار گردید، صورت حقیقى عالم، اراده و قدرت و علم است که بصورت نیروى لا یزال درآمده و عناصر اصلى را چون حروف و کلمات ترکیب نموده و از آن ترکیبات کتاب بزرگ و اسرار آمیز جهان و انسان پدید آمده است. نام و عنوان جامع صفات اراده و قدرت و علم، صفت رب است که همه آثار و صفات و نمودارهاى هستى از آن آغاز شده و بآن منتهى میشود و در هر پدیده بصورت ترکیب و خواص محدود و متمایزى درآمده است علم عادى، آشنایى- از طریق تجربه و کشف- با همین آثار و صفات محدود است که در کلمات و سطور و صفحات کتاب بزرگ آفرینش نقش بسته: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ...» در مکتب وحى از طریق شهود صفات رب حقایق و اسرار پدیدهها و نظم و منشأ و منتهاى جهان و حرکت تکاملى آن، نمودار میشود، گرچه متعلم خواننده در این مکتب، نتواند جزئیات حروف و ترکیبات را بخواند و در این جهت امى باشد.
بار سوم که فرشته وحى، او را بفشرد و بسوى خود جذب کرد و به خود پیوستش و برترش آورد و رهایش کرد، منشأ مورد قرائت را بتفصیل نمایاند: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ- الَّذِی خَلَقَ- بسبب و امداد اسم رب یا توسل به آن بخوان! همان صفت عینى و ثابت رب که بیافریده و حوادث آفرینش را پدید آورده. با این امر و در همین حال اسم رب بر روح و ضمیرش پرتو افکند و در پرتو آن، آفرینش را به صورت اصلى و مرتبط و پیوسته با اسم رب مشاهده نمود، زیرا در این مرتبه و مقام روحى، آفرینش مستقل و جداى از رب آفریننده نیست و خواندن به اسم رب و با آن، همان خواندن اصول آفرینش است. و چون اصول معانى و حقایق قرآن نیز پرتو است رب است، کتاب تکوین آفرینش و کتاب تدوینى و تعلیم، دو نسخه و دو صورت از یک اصل و منشأ میباشند. و اینکه گفتهاند مورد امر به قرائت قرآن بوده، شاید نظر بهمان اصولى باشد که پیش از تنزیل و تفصیل بر آن حضرت نمودار شده است:
الذى خلق، که بدون مفعول و مطلق ذکر شده، نظر بهمان اصل آفرینش و آفریدگان است. خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ: تکرار فعل خلق، بعد از خلق مطلق، و تصریح به ذکر انسان، اشعار به امتیاز و گزیدگى این موجود خاص از خلق مطلق دارد: انسانى که در منتهاى کمال آفرینش آفریده شده و با آفرینش او فصل جدیدى در خلقت باز شده و صفت ربوبى بصورت کامل در او پدید آمده.
مفسرین علق را جمع علقه دانسته و باتفاق علقه را به خون بسته «جامد!» معنا کردهاند، که بنظر آنها صورتى از اطوار جنین است.
این گفته و نظر مفسران از جهاتى مورد نظر است: اولا الانسان ظاهر در نوع واحد انسان است و آفریدن نوع آن از علق جمع علقه (بهر معنا که باشد) درست نیست، مگر با توجیه خلاف ظاهرى که الانسان بمعناى جمع و ناظر به افراد باشد.
اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ:
آیه الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، صفت ربک الاکرم است. و اگر واو ربک، استینافى باشد، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، خبر و معرف ربک الاکرم مىباشد. مفعول مقدر و بلا واسطه فعل علّم، اصول علوم یا خصوص کتابت، و آیه عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ، بیان تکمیلى یا تفصیلى علّم بالقلم است: همان پروردگار گرامى تری که دانشها را بوسیله قلم، یا نوشتن با قلم را به انسان آموخت. و همان پروردگار، خود یا بوسیله قلم آموخت، آنچه را که انسان خود نمیدانست. بهر تقدیر نسبت تعلیم مطلق یا تعلیم کتابت به ربک الاکرم، میرساند که سرچشمه و اصول معارف و علوم و خط و ثبت آنها، بوسیله دریافتهاى فطرى و وحى و الهام از جانب ربک اکرم و در دوره تکامل انسان و کمال ربوبیت بوده. و بوسیله قلم و نوشتن معلومات و دریافتها وسعت یافته و ثبت شده است
: « کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»- شاید که آیه براى رفع اندیشه و نگرانى رسول اکرم «ص» در آغاز رسالت بوده، که: آیا دعوت و رسالتش پیش میرود و مشرکین و سرکشان متعصب و سرسخت که گویا شرک و طغیان جزء سرشت آنها شده، پذیرا و تسلیم میشوند؟. این آیه با بیانى کوتاه و جامع سبب و راز طغیان انسان را مینمایاند، که انسان بطبیعت اولیش چون دیگر موجودات در برابر اراده خداوند و قوانین خلقت خاضع است و سرکشى بر حق حالتى عارضى و ناشى از بىنیاز اندیشى و خود بزرگ بینى مىباشد پس اگر وجدانش بیدار و چشمش باز شد و ناتوانى و نیازمندى خود را و بىپایگى و زوال پذیرى آنچه را بآن مىبالد و اتکاء مینماید، دید و عظمت و قدرت جهان و جهان آفرین را شناخت، خوى سرکشى از سرش میرود و در برابر حق تسلیم میشود. این حقیقت و رازى که قرآن در آغاز رسالت بیان نموده، کلید گشودن عقلها و ذهنهاى بسته و نفسیات بهم پیچیده بشر و طریق پیشرفت دعوت و موفقیت پیمبران و مصلحان بزرگ بوده. آنها پیش از هر انقلاب و تحولى که در بیرون وجود انسان باید انجام گیرد به انقلاب روحى و نفسى بشر از طریق بیدار نمودن وجدانها و باز کردن چشم و گوشها، مىپرداختند، تا همین که چشمها باز و گوشها شنوا مىشد و صفات و حکمت و قدرت خداوند بر نفوس پرتو مىافکند، سایههاى نفسانى و بیرونى بتها محو میگردید و از میان تاریکیهاى طغیان و اظلال بتها مردانى روشن و مؤمن و نیرومند براى نجات دیگران قیام میکردند و با خشنودى خداوند و سرمایه ایمان و عمل از همه چیز بىنیاز مىشدند و از خوى و عارضه عمومى- که با قدرت و ثروت ناپایدار چشم و گوش و دلشان پر میشود و با همه بینوایى و ناتوانى خود را توانا و بىنیاز مىپندارند: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»- چنین مردان ایمان و عمل، میرهند و برتر مىآیند.
چون این آیه در مقام بیان یک اصل عمومى و نفسانى نوع بشر است، نباید آن را بشخص خاصى (چون ابى جهل معروف) تفسیر نمود با آنکه در این خوى و روش جز اندکى از گزیدگان همه ابى جهلند. هیأت استغناء و ذکر نشدن متعلق آن در این آیه و قرینه «ان رآه» دلالت بر همین جهل و غفلت و بىنیاز پندارى بر خلاف واقع دارد- این معنا غیر از بىنیازى (غناء) است- و نیز اشعار باین حقیقت دارد که انسان با فراهم آوردن وسائل اعتبارى و اتکاء به آن هیچگاه بىنیاز نمیشود و سراپا نیازمند به کمال و پیوستن به قدرت ربوبى پروردگار است و اگر بجز کمال و قدرت ربوبى، گرچه علم و صنعت باشد خود را بىنیاز پنداشت هم بر قوا و استعدادهاى محرک خود طغیان مینماید و هم بر حقوق و حدود دیگران، و هم خود را متوقف و فاسد میگرداند و هم دیگران را.
.دیدگاه ها در باره استغنا
علامه طباطبایی: و جمله مورد بحث مىخواهد علت طغیان انسان را بیان کند، مىفرماید علت طغیانش این است که او خود را بى نیاز از پروردگار خود مىداند، پروردگارى که بر او انعام کرده و سراپاى وجود او انعام وى است، و نعمتهاى بى شمار او را کفران مىکند، و علت این انحراف آن است که انسان به خود و هواهاى نفسانى خود مىپردازد، و دل به اسباب ظاهرى که تنها وسیله مقاصد او است (و نه هدف) مىبندد، و در نتیجه از پروردگارش غافل مىشود، و به هیچ وجه خود را محتاج او نمىبیند، چون اگر خود را محتاج او مىدید همین احتیاج وادارش مىکرد که به یاد او بیفتد، و او را ولى نعمتهاى خود بداند، و شکر نعمتهایش را بجاى آورد، نتیجه این انحراف این است که در آخر خدا را به کلى فراموش نموده، سر به طغیان بردارد. وی در تفسیر آیه 28 سوره شورا می فرماید :
و معناى آیه شریفه این است که: اگر خداى تعالى رزق همه بندگان خود را وسعت بدهد و همه سیر شوند، شروع مىکنند به ظلم کردن در زمین، چون طبیعت مال این است که وقتى زیاد شد طغیان و استکبار مىآورد، هم چنان که در جاى دیگر فرموده:" إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى" »(18/81)
و به همین جهت خداى تعالى رزق را به اندازه نازل مىکند، و به هر کس به مقدارى معین روزى مىدهد، چون او به حال بندگان خود خبیر و بصیر است، مىداند که هر یک از بندگانش استحقاق چه مقدار از رزق دارد، و چه مقدار از غنى و فقر مفید به حال او است، همان را به او مىدهد.
در سوره علق چنان که خواندیم سخنی از خصوص مال وسرشت آن نرفته ،ولی درسوره شوری باارجاع به همان سوره که ازسرشت انسان سخن گفته است تعارضی در میان می افکنند.
راستی استغنا از چه چیزی ؟
. مغنیه می نویسد :و الحکم على الإنسان باعتبار الأغلب من أفراده .. و أکثر الناس- و کنت منهم- یستشهدون بهذه الآیة على ان الإنسان یستعلی و یظلم حین یملک من المال و الثروة أکثر من غیره .. و على هذا جمهور المفسرین. قال الرازی: «أول السورة یدل على مدح العلم، و آخرها على مذمة المال». و قال صاحب مجمع البیان:
«أی إن رأى نفسه مستغنیة عن ربه بعشیرته و أمواله و قوته»
و قال الشیخ محمد عبده: أی متى أحس من نفسه و بقطع النظر عما قبلها، و هو قوله تعالى:
«عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ». أما إذا نظرنا الى مجموع الآیتین، و انهما وردتا فی کلام واحد بلا فاصل بینهما، و لا بد من هذا النظر، إذا فعلنا ذلک کان المعنى ان الإنسان یتجاوز الحدود المشروعة حین یرى نفسه غنیا بالعلم و أدواته کالمختبرات و المصانع، و یظلم من هو دونه بقسوة و ضراوة، و یؤید هذا التفسیر بالاضافة الى ظاهر السیاق- انه الواقع الذی تعیش فیه الانسانیة الآن، فإن الذین یملکون العلم یحاولون أن یخضعوا العالم کله لسیطرتهم و استغلالهم، بعد أن اتجهوا بالعلم الى الانتاج الحربی و الصناعة العسکریة و أصبح لدیهم من الأسلحة ما یقضون به على الکرة الأرضیة بما فیها فی بضع ساعات .. هذا هو التفسیر الصحیح لقوله تعالى: «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» نقول هذا، و نحن من المؤمنین بالحقیقة الشائعة «الإنسان ان استغنى بطر و فتن، و ان افتقر قنط و وهن» و لکن الحقیقة فی ذاتها شیء، و دلالة اللفظ و السیاق شیء آخر.
نتیجه آنکه استغنا وصفی ستوده دربرابردیگران است چنانکه می نویسند :یکی ازاوصاف شناخته شده قریش است که در سخت ترین شرایط باوجود همه مشکلات خودرا صاحب جاه می دانستند وشان اجتماعی خویش را ازیاد نبرده بودند .(بلاذری،انساب الاشراف،4/111و143)ووصفی ناستوده دربرابر پروردگار ونمادهای آن دانش ونیروی اقتصادی راشامل می شود والبته تناسب توانگری (توانگرپنداری خویش )در دانش باسیاق آیات سازگار تر است وانگهی انچه تنها دین از عهده آن بر می آیدآسیب های برآمده از توانگری علمی است وگرنه دانش خود تااندازه بسیار بر مهار پیامدهای توانگری اقتصادی تواناست .والبته آسیب های علمی محدود به پیروان ادیان دیگر یانیروهای اهریمنی سرکوبگر و فزونخواه و خودکامه غربی نیست چه بسا دانش دین هم پیامدهایی ناگوار داشته باشد که تنها آموزه های وحیانی چاره اندیش آنست .
إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى
: این آیه مؤکد و بدون حرف ربط، پس از بیان طبیعت و خوى بىنیاز پندارى و طغیان انسان، اصل کلى خلقت و حیات را بیان مینماید:
که سراسر جهان و یک یک پدیدههاى آن، نوعى برگشت بسوى پروردگار دارند، همان پروردگارى که صفتش در شخص مخاطب «ربک» و پرورش او بصورت کامل نمودار گشته. با این قدرت تصرف مشهود و حرکت عمومى و خروشان جهان، چگونه انسان در میان پردههاى اوهام خود سر فرو میبرد و خود را بىنیاز و زندگى در معرض طوفان خود را پایدار مىپندارد و بخود مىبالد و طغیان مینماید؟! و مگر نفس انسان در سطح بیرونى عالم بیش از حبابى بالاى امواج خروشان دریا مىباشد که از موجى و پرده آب و اندر هوایى نمایان گشته و با موج دیگر بسوى منشأ و دریا برمیگردد؟:
أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهى (9) عَبْداً إِذا صَلَّى (10) أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (12) أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (13)
أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (14) کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (15) ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (16) فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (17) سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (18)
کَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (19)